یکشنبه، شهریور ۲۵، ۱۳۸۶

Austimeline مشخصات من

پروفایل شخصی من
مرکز ارزیاب : VETASSESS
MODL: خیر
ارسال تقاضای ارزشیابی : 15 دسامبر 2005
اعلام نتیجه: 30مارچ 2006 ( بعد از 3 ماه و 15 روز )
نتیجه ارزیابی: سوابق كاري مثبت ارزیابی شده و پذیرفته شده است....
نظر: علت به درازا کشیدن پروسه وجود اشتباه در کپی پاسپورت ارسالی بود
ملیت : ایران
ساکن : تهران
نوع تقاضا : مجرد
مقصد : پرث
جنسیت : زن
رشته : زمین شناس ( کد 11 -2112 )
گروه سنی : 31 تا 35 سال
تیپ ویزا Skilled - State Territory Nominated Independent
مرکز مهاجرت : Adelaide Skilled Processing Centre
شغل: زمین شناس
تاریخ تقاضا : 6 سپتامبر 2006
پیشنهاد کار: خیر
تاریخ اعلام نتیجه: - نتیجه نهایی:تا این تاریخ مشخص نیست
وکیل مهاجرتی: بله/ نام وکیل شرکت خدمات مهاجرتی Home migration Services - دکتر خاضع
نظر : تو را من چشم در راهم......
تاریخ دریافت فایل نامبر: 8 دسامبر 2006 ( بعد از 2 ماه و 2 روز )
تاریخ ورود به دیتا بیس اسکیل مچینگ = 22دسامبر2006( بعد از 2 ماه و 16 روز )
تاریخ تعیین کیس آفیسر : 6 ژوئن 2007 ( بعد از 9 ماه)
مدارک درخواستی : فقط فرم 1221
ارسال عدم سو پیشینه و مدارک تکمیلی : 6 جولای 2007 (بعد از 10 ماه )
تاریخ ارسال مدیکال : 10 جولای 2007 ( بعد از 10 ماه و 4 روز )

روز 380 - نگرانم....نگرانم....داغونم

روز 380 - 25 / 06 /1386

نميدونم چرا ولي تصميم گرفتم يك صفحه رو هم به اين معكوس شمار اختصاص بدم. مطمئنم كه شما دوستاني كه با من هم مسير و همراه هستيد هم دست كم حال و هواي منو داريد.شايد با شكل و فرم و اندازه هاي ديگه اي .....

نميگم مضطربم اما نگرانم و هر روز هم به ميزان نگراني هام افزوده مي شه . همش با خودم فكر مي كنم آيا رفتن اونم به اين شكل كار درستيه؟ البته عيبي در اعتبار و قانوني بودن کار نيست..مشكل در اينه كه رفتن من معادل است با كلي زحمت براي اطرافيانم و ريسك روي بخش بزرگي از زندگي اي كه طي سالها با زحمت و عرق جبين جمع شده و تنها هزينه اي كه اين وسط شخصا پرداختم خرج وكيل بوده كه همون اندوخته 7-8 سال كار كردنم بوده ..براي همينم مدام سوالات مختلفي به مغزم خطور ميكنه .. اونقدري كه فكر بعد از رسيدن رو ميكنم به خود رسيدن و پروسه و كيس آفيسر و مديكال و بررسي محل كار و سكيوريتي چك و اينتگريتي چك و اوكي شدن بليط و غيره فكر نميكنم......

نميگم ترسيدم چون ترس و ياس برادر مرگ اند ومن دارم ميرم تا زنده بمونم....دارم مي رم تا تجربه هاي جديد به دست بيارم ، اما نگرانم كه بازهم تجربه هاي به ظاهر شيرينم ته مزه هاي گس و تلخ داشته باشند ..مثل تمام خواستن هام و رفتن هام و نرسيدن هام....مثل تمام چيزهايي كه تا به حال براي داشتنشون يا حفظشون تلاش كردم ولي حالا نيستند و ندارمشون......نگرانم شايد چون قرار نبود من توي اين سفر تنها باشم ولي حالا بايد بقيه مسير سفري كه تنها شروع نشد رو به تنهايي طي كنم.....براي كلي كار كه پيش رومه و از درست و به موقع انجام نشدنشون نگرانم.

سه سال پيش كه هم بچه سال تر بودم و هم بي تجربه تر به اتکای یکی دیگه، زدم به قلب ماجرا و سكان زندگي خودم و دو تا ادم بزرگ ديگه رو هم گرفتم دستم و درست و حسابي تا انتها رفتم و از حركتي كه كردم نه خودم ناراضي بودم و نه اطرافيانم ...شايد حتي كسي تصورش رو نميكرد كه من بتونم اينهمه كارو سر و سامان بدم....اما حالا چي؟ تمام ناراحتي شخصي ام يك طرف ، اين بي برنامگي هاي مالي و عدم پرداخت هاي ماهانه و بي موقع شركت از يك طرف كه شرايط عصبي مضاعفي را به آدم تحميل ميكنه اونم تو شرايط سخت اينچنيني .تلاش براي پيداكردن مشتري براي خونه و نقل انتقال به موقع اون ... انتخاب و معامله يه جاي جديد ولي كوچيكتر اونم تو اين بي ماشيني و وضع و اوضاع نابسامان بنزين... اسباب كشي و جابجايي ....يه طرف ديگر....

بدبختي اينجاست كه نمي تونم بي مسئوليت باشم ...نميتونم شانه خالي كنم ...نمي تونم بي قيد باشم و بگم به من چه....آخه خيلي بي انصافيه ..برادرم كوچكترم چه گناهي كرده كه بايد جور من رو بكشه ...دلم براي مامان هم خيلي مي سوزه....دارم به خاطر دل خودم زندگيش رو تكه پاره مي كنم....همين نگراني هاست كه باعث شده شب نخوابي هاي مدام بياد سراغم .....كافيه كسي يه سر به وبلاگ الهام بزنه تا ببينه بيشتر پيغام هاي من مال ساعت 1 صبح به بعده.....

از اونجايي كه امروز تو اداره بيكار بودم ( رييس رفته نمايشگاه ايتما كه مربوط ميشه به صنايع نساجي - آلمان ) شروع كردم به وبلاگ گردي و مطابق معمول با زير آسمان استراليا شروع كردم....كه اونجا چشمم به اسم و ادرس جديدي افتاد - مسافر استرالياكه نا خود آگاه متن اميدوار كننده كامنتش منو وادار كرد روي لينكش كليك و تك تك صفحات وبلاگش رو با لذت مرور كنم ... و چه به موقع بود چون توي اين جور موقع ها خواندن چنين مطالبي فازي از انرژي مثبت را به سمت ادم روانه مي كنه.... كلي از موارد مثبت زندگي در استراليا نوشته بود......

مسافر استرالبا پستچي عزيز - ممنونم از بابت اين همه انرژي مثبتي كه امروز با خواندن وبلاگت به من دادي و لا اقل به طور مقطعي هم كه شده قدري از نگراني هاي منو كم كردي